کامیار پسرناز من

چه شبی بود دیشب ......... به یاد ماندنی

وای گل نازم   جونم برات بگه شما دیشب از ساعت ۸ خوابت می اومد و میخواستی که بخوابی ولی چون بد موقع کلی با هم بازی کردیم که یک کم ساعت بگذره که حداقل بشه خوابه شبت. بالاخره ساعت شد ۱۰ شب و شما هم به خواب خیلی نازی فرورفتی و من از دست شما آقا پسر گل که حتی یه وقت خالی برای من نمیزاری که حمام برم فرصت رو غنیمت شمردم و حمام رفتم وآشپزخونه رو مرتب کردم وبه هر حال کارهام تا ساعت ۱۲ شب طول کشید دیگه خیلی خسته بودم . شما رو بغل کردم که ببرمت توی تختت بخوابی که ........................................... بیدار شدی . وایییییییییییییی مگه دیگه خوابیدی ....... بهونه گیر هم شده بودی ......... از صدا...
14 بهمن 1389

گنگیشت کوچولو میخواد فیلسوف بشه !!

قربونت برم مامانی که از الان به دنبال علم و دانشی دست رو چه کتابای اساسی هم میزاری "نصیحت مادرانه" عزیزتر از جانم نمیدونم در آینده عهده دار چه شغلی خواهی شد و سرنوشت چه چیزی برایت رقم خواهد زد اما همیشه همه چیز را به دست سرنوشت نسپر .... خودت سرنوشتت رو به دست بگیر ...
9 بهمن 1389

وای چه سرگرمیهایی

میدونی گلم برای تشویق خلاقیت و پرورش استعدادت چی کار کردم   با کمک مامان عزیز برات کاردستیهایی درست کردیم و به در و دیوار خونه چسبوندیم ببین::     این یکی رو هم زدم به یخچال تا هر وقت که میای تو آشپزخونه سرت باهاش گرم باشه.     الان دیگه وقتی بهت میگم زرافه کو ؟؟؟ میدونی زرافه چیه و چه شکلی و کجاست. سریع پنجره اتاقت رو نشون میدی. وقتی هم میگم خونه کامیار کو؟ سریع میری نشون میدی. یه چیز جالب یکی از گلهای کاغذی رو کندی انداختی زمین حالا هر وقت میگم گلت کو به زمین نگاه میکنی ودنبالش میگیردی.   ...
9 بهمن 1389

گنجیشک کوچولوی جیغ جیغووووو

  وای خدامیخوام حرف بزنم نمیشه ..... پس جیغ میزنم   این یه نی نی نازه که هر چی میخواد جیغ میزنه حالا تو باید بفهمی که منظورش چیه.     همین امروز هر چی توپ کوچولو داشتی ریخته بودی تو لباس شویی و هی جیغ میزدی و لباس شویی را نشون میدادی. تازگیها لباسشویی برات شده یه سرگرمی اساسی. خلاصه منظورت این بود که توپهاتو نجات بدم چون وقتی همه اونها رو برات درآوردم کلی ذوق کردی. جالب اینکه در لباس شویی رو هم بسته بودی. شیطون بلای مامان ...
9 بهمن 1389

شعرهای کودکی یادته گلم

وای موچولو جونم هر شب قبل از خوابیدن باید با هم شعر بخونیم . تو خیلی دوست داری و با تمام وجود گوش میدی ومن میدونم که کلمه به کلمه آن رو درک میکنی. تازه این بازیهای بوقی بوقیات هستن که هر کدوم شکل یه حیوونن ..... برا هر کدوم آنها هم شعر درست کردیم مثلا: بچه ها من خرگوشم ................ زرنگ و بازیگوشم شیطونم و با هوشم ................ بزرگتر از یک موشم خرگوش گوش درازم ................. نگام بکن چه نازم   ********************************************** این حلزون چه آروم رو برگ گل راه میره زود میرسه به خونه از راه کوتاه میره *****************************************...
9 بهمن 1389

برای شرکت در مسابقه

  عزیزم تمام آن احساساتی که در ذهنم و قلبم از لحظه حضورت در زندگیم بر من گذشت را ثبت کردم و اکنون آن را با تمام عشق مادرانه ام به تو تقدیم میکنم. تولد ۱۱ سالگی ات مبارک پسر نازم ...
9 بهمن 1389

قربونت برم با این تلاش و پشتکار

  دیگه باید رو پای خودم وایسم بزار یه چیزی بگم تو دقیقا همون روزی راه افتادی که جناب آقای احمدی نژاد رئیس جمهور فعلی فرمودندکه یارانه ها حذف شد. تو هم دیدی که ای بابا نمیشه اینجوری و روی پای خودت وایسادی.   یه کار جالب هم کردی دورت بگردم دیروز سعی کردی که خودت به تنهایی بلند شی وایسی خیلی جالب بود نازنینم . نشستی رو دوتا پاهات بعد سعی کردی دستت رو بزاری رو زانوهات و بلند شی اما همش از عقب می افتادی زمین اما خسته نمیشدی و به جای اینکه از درد گریه کنی خندیدی و به کارت ادامه دادی انقدر این کار رو کردی که بالاخره موفق شدی به تنهایی و بدون کمک بایستی.   اینو برات گفتم تا همیشه به یادداشته باشی که پشتکا...
7 بهمن 1389

نینوشی چیا بلده؟؟

  ببعی میگه ........................ بع بع   اینو تازه یاد گرفتی دوروزه.. چشمت نزنم زود یاد گرفتی فقط یه روز با هم کار کردیم. چشمک میزنی اتل متل میکنی کلاغ ............... پر    " وای که انقد بامزه میگی " لی لی حوضک دست دسی دنبال بازی قایم موشک دالی . .               ...
7 بهمن 1389

گلکم چشمک یاد گرفته

چشمک بزن .............. هوراااااااااااااااااااااا   این شده کار چند روز گذشته بالاخره یاد گرفتی چند تا عکس داری که این مربوط به اولین روزی است که خودت تنهای تنها راه رفتی نازم اونم چه راه رفتنی.   امیدوارم هیچ وقت تو زندگی ات تو چاله چوله نیافتی و راه برات باز باشه همیشه جیگرمامان ...
3 بهمن 1389

بزولچه همون فضولچه

  امروزحسابی فضولی کردی هر کاری خواستی کردی نیگا اینجا که رفتی سراغ گاز برام زیر گازو خاموش کردی اون یکی رو زیاد کردی.....   اینجا هم لباسات و از لباسشویی بیرون آوردی وفرار کردی اینجا هم که رفتی سراغ فریزر آمار گرفتی اینجا هم که دیگه آخرشه باید از تو کابینت درت بیارم بیرون     آخه بزول بزول بزولچههههههههههههه ...
3 بهمن 1389